غزلی از افشین یداللهی

سفیر سیمرغ، وبلاگ تخصصی ادبیات فارسی

غزلی از افشین یداللهی

 

شبحِ انتظارپوش

 بانوی فصل درختان سارپوش!
مهتاب پنجره‌های غبارپوش!

بانوی آبی آبان و آسمان! 

ای پرحرارتِ سردِ بهارپوش! 

زیبایی تارک دنیای بی‌حصار! 

اعجاز صومعه‌های حصارپوش!

روح شرابی و قانونِ مست‌ها
 
ای بی‌تو، خُم خفقانی خمارپوش!

دیدی که رفتنت از شهرِ شعرِ من
 
یعنی غروب ِ زمینی مزارپوش؟

پر می‌دهی که مرا در قفس کنی
 
ای جبرِ گاه‌به‌گاه اختیارپوش!

آواره‌ام که تو عریان کنی مرا
 
آری... منم، شبحِ انتظارپوش

 





:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: شعر, افشین یداللهی,
نويسنده : ....