تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان نفیر ققنوس و آدرس salati.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
برای تو و خويش
چشمانی آرزو میکنم
که چراغها و نشانهها را
در ظلماتمان ببيند.
گوشی
که صداها و شناسهها را
در بيهوشیمان بشنود
برای تو و خويش،
روحی
که اين همه را
در خود گيرد و بپذيرد
و زبانی
که در صداقت خود
ما را از خاموشی خويش بيرون کشد
و بگذارد
از آن چيزها که در بندمان کشيده است
سخن بگوئيم.
زندگی کسالت بار نیست، بلکه کسالت در مردمی است که از پشت عینکهای دودی و تیره به دنیای خود نگاه میکنند.
خیلی از افراد در بیست و پنج سالگی میمیرند، اما تا هفتاد سالگی دفن نمیشوند. این برای من یک راز بزرگ است که چرا بعضی از انسان ها به هر جایی که نگاه میکنند، زیبایی و لطافت میبینند و حال آن که این زیبایی ها بر دیگران پوشیده است.
....دلم میخواهد به تقاضای شما جواب دهم ولی متحیر شدم که چه نویسم.ناچار بطرز تفأل،مثنوی را گشودم بدین قصد که الهامی یا تلقینی از این کتاب عظیم الشأن به ذهن آید.در صفحهای از اواخر دفتر دوم،این عنوان توجهم را جلب کرد:*
بیدار کردن ابلیس معاویه را که وقت نماز بیگاه شد
خود عنوان کنجکاوی برمیانگیخت:ابلیس بدخواه مؤمنان و مشوّق گناه را چه غم اینکه نماز بامداد معاویه قضا شود؟
داستان بخودی خود جاذب نیست.از اینگونه داستانها و روایات و حکایات اسلامی فراوانست که سرایندگان بزرگ چون سنائی و عطّار و مولوی آنها را برای مقصد دیگر و بیان افکار خویش بکار میبرند.
مولوی هم چنین کرده و در ضمن گفتگوی معاویه و ابلیس مطالبی گنجانده (*)-جملهء آخر از مقدمهای است که نویسندهء بزرگ بیهمال بر صدر این مقال آورده است.
:: موضوعات مرتبط:
نقد و تحلیل،
نثر،
، :: برچسبها:
ابلیس,
در کسوت ,
حکمت ,
عرفان,
مجله یغما,
در میان شعرهای بی شمار چینی، بیتی جالب وجود دارد؛ منظورش این است که اگر شما گوشهای خرگوش نر و ماده را به دست بگیرید و آنها را بلند کنید، خرگوش نر مرتباً با پاهایش لگد می زند و خرگوش ماده فقط با چشمهای بسته اش ساکت می ماند. پس معلوم می شود که کدامشان خرگوش نر و کدام ماده است. ولی اگر آنها کنار هم روی زمین بدوند، از کجا می توانید تشخص بدهید؟
:: برچسبها:
افسانه ,
چینی ,
هوع مو لان (مولان),
وبلاگ دکتر محمد کاظم کهدوئی,
خواب رؤياي فراموشيهاست
خواب را دريابم
که در آن دولت خاموشيهاست
من شکوفايي گلهاي اميدم را در رؤياها مي بينم
و ندايي که به من مي گويد :
گر چه شب تاريک است
دل قوي دار ، سحر نزديک است
****************************
تو گل سرخ مني
تو گل ياسمني
تو چنان شبنم پاک سحري ؟
نه
از آن پاکتري
تو بهاري ؟
نه
بهاران از توست
از تو مي گيرد وام
هر بهار اين همه زيبايي را
هوس باغ و بهارانم نيست
اي بهين باغ و بهارانم تو
**********************
در شبان غم تنهايي خويش
عابد چشم سخنگوي توام
من در اين تاريکي
من در اين تيره شب جان فرسا زائر ظلمت گيسوي توام
گيسوان تو پريشان تر از انديشه ي من
گيسوان تو شب بي پايان
بلال امانت داری و پاک دامنی را از پدر، سواد و علم را از مادر به ارث برد. روزگاری گذشت ، خلف از دنیا رفت و به جایش پسرش أمية جایش را گرفت، رباح هم رفت و به جای آن پسرش شد رئیس بردگان،
آقای خلف بردگانی داشت، رئیس بردگانش جوانی بود به اسم رباح، در کوهستان زندگی می کرد او را صدا کرد و به او گفت این دختر را ببر و هر صبح و شام او را تازیانه بزن تا بمیرد، رباح هم گفت باشد. غروب بود که رباح و حمامه رسیدند به کوهستان آنجا کشاورزی می کرد و خیمه ای هم داشت در آن زندگی می کرد، زندگی ساده ای داشت. به خانم گفت که تو در خیمه بخواب من هم در سینه کش کوه می خوابم تا ببینیم چه میشود، هیچ کدام خوابشان نمی برد ،
شاید بسیاری از ما وقتی نام بلال حبشی،به گوشمان می خورد،به یاد فیلم تاریخی "محمدرسول الله(ص)" و موذن سیاه چرده آن فیلم را به خاطر می آوریم،اما شرح زندگی بلال بسیار شنیدنی و خواندنی است.....
زندگی نامۀ اولین موذن اسلام را برایتان نقل می کنیم، از اینجا شروع می کنیم که لشکر ابرهه وقتی به خانۀ خدا حمله کرد با لشکریان خدا تار و مار شدند یک تعدادی گفته اند که از آن لشکر توانستند فرار بکنند...
مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواده اش راهی سرزمینی دور شد... فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند.