داستانک

سفیر سیمرغ، وبلاگ تخصصی ادبیات فارسی

داستانک

کودکی با پای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد .

زنی... در حال عبور او را دید، او را به داخل فروشگاه برد وبرایش لباس و کفش خرید و گفت:
 مواظب خودت باش، کودک پرسید:ببخشید خانم شما خدا هستید؟ زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم.
 کودک گفت: می دانستم با او نسبتی داری!!!




:: موضوعات مرتبط: داستان، داستانک، ،
نويسنده : ....